آنطور که در نظریههای بینالمللی آمده است یکی از مباحث مطرح نگاه سکولار و لائیک به عرصه سیاست است بگونهای که گفته میشود دین جدا و سیاست جدا. بر اساس همین نگرش هم بوده که واتیکان را تشکیل داده و عملا دخالت دین و رهبران دینی در سیاست و اداره کشور و جهان را به حاشیه رانده اند.
در نقطه مقابل این تفکر دیدگاه دیگری مطرح است و آن پیوند دین و سیاست است چنانکه مرحوم مدرس می گوید دیانت ما عین سیاست ماست و سیاست ما عین دیانت ماست. آنچه در این میان مطرح میشود آن است که بالاخره کدام یک از این دو تفکر پاسخگوی نیاز جامعه است.؟ نگاهی بر تفکرات جدایی دین از سیاست این امر را ترویج می کند که اخلاق، انسانیت، منافع جمعی، کمک به دیگران و در کل ارزشهای انسانی و معنوی جایی در جهان بویژه در عرصه سیاست ندارد و هرآنچه هست منافع فردی و در قبال دولتها حفظ قدرت است.
کارنامه این دیدگاه در صحنه جهانی زمینه ساز رفتارهای استعماری و حتی جنگها و جنایات ضد بشری بسیاری شده است چرا که بر اساس این تفکر هر اقدامی برای کسب و حذف قدرت مجاز است. در عرصه داخلی کشورها نیز این تفکر موجب میشود تا رانتخواری، ویژهخواری، سرکوب آزادیهای مردمی، انحصار طلبی قدرت، خرد شدن طبقات زیرین جامعه زیر چرخ توسعه و هرآنچه که به دور از اخلاق است مجاز و حتی امری ضروری برای رسیدن به قدرت عنوان شود. آنچه در تفکر انقلابی مطرح است در یک جمله خلاصه میشود و آن اینکه دین و اخلاقیات را نمیتوان از سیاست جدا کرد.
این امر به این معنا نیست که صرفا امور باید در دست روحانیون و علمای دینی باشد بلکه باید در تمام ارکان جامعه از زندگی روزمره و فردی مردم گرفته تا رفتارهای مسئولان باید در قالب تفکرات دینی باشد. تفکری که اخلاق مدار بوده و تحقق آن موجب میشود بسیاری از مشکلاتی که امروز در جامعه از مدیریت کلان گرفته تا خردترین امور برطرف و اهداف و آرمانهای انقلابی ملت ایران تبلور یابد.
نویسنده: مهدیس پارسا